تاریخ : 21 آگوست 2016 - 12:26 - شناسه خبر : 16106 اخبار شهرستان، اسلایدشو، گفت و گو

گفتگو با محمود بناپور

شهر در قرق

گفتگو: هادی زارع مهرجردی

آنچه امروز زندگي ما و ساير موجودات را تهديد مي کند عدم شناخت واقعي از طبيعت است، تخريبهايي که امروز شاهد آن هستيم طبيعت را عقيم خواهد کرد، به نظرم بايد از نسل جديد شروع کرد، احترام به طبيعت آموختني است

در شماره ۳۲ ماهنامه بچه های کویر (ارديبهشت۹۵) مقاله اي با عنوان «پرسه سگ هاي ولگرد در شهر» منتشر شد، دوستي گرامي که عضو انجمن حمايت از حيوانات است علي رغم حمايت از محتواي مقاله، به عنوان ولگرد براي سگها معترض بود، حق هم داشت ولگرد بار معنايي منفي دارد، بگذاريد از اصطلاح دوستداران حيوانات براي اين سگ ها استفاده کنيم: «سگان آزاد و رها»

هادی زارع

اما … امروز حال سگان اين شهر خوب نيست! تعدادشان زياد شده و ايجاد مزاحمت مي کنند، آنها براي ما مزاحم اند و از منظري ما نيز براي آنها! و اين براي تداوم رابطه مسالمت آميز ما با آنها مساله خوبي نيست، بايد براي اين وضعيت فکري کرد…

به همين دليل پرداختن دوباره به موضوع سگ هاي آزاد و رها ضروري است، جهت بررسي بهتر اين مشکل و با پيشنهاد ايشان با آقاي بناپور تماس گرفتم، بناپور بهترين شخص براي اين سوژه و مطلع ترين فرد در حوزه محيط زيست اين منطقه است، ضمن معرفي خود وقتي براي ملاقات حضوري و مصاحبه با موضوع سگان آزاد و رها خواستم و ايشان پذيرفت. صحبت مان درباره همين موضوع بود و اينکه بالاخره با اين ميهمانان ناخوانده شايد هم ميزبانان چه بايد بکنيم… با توجه به حجم مطالب نتوانستم گفتگو را در يک شماره ببندم، تصميم بر آن شد مصاحبه در دو قسمت چاپ شود، قسمت اول را به آشنايي بهتر با بناپور و اقدامات ايشان در حفظ محيط زيست منطقه و قسمت دوم را به بحث درباره يافتن راه حلي براي مشکل حضور سگهاي آزاد و رها در حريم زندگي انسان اختصاص دادم.

متن زير قسمت اول اين گفتگوست:

محمود بناپور معلمي بازنشسته است با يک خصوصيت ويژه: عاشق طبيعت. اين بارزترين ويژگي ايشان است. تا به حال با او هم صحبت نشده بودم ولي مقاله اي از او با عنوان «نگاهي به زندگي مار شاخدار ايراني» خوانده ام… هرگاه بنر نمايشگاه هايش را مي بينم به ياد مرحوم اينانلو مي افتم: مردي که سخت عاشق طبيعت بود… اين دو در عشق به طبيعت بسيار به هم نزديک اند.

بناپور در جواني با گرفتن مجوز شکار راهي طبيعت مي شود: بعنوان يک شکارچي نه يک شکارکُش. فرق است ميان اين دو واژه. شکارچي مي داند چه وقت زمان شکار است و چه وقت زمان زالد و ولد حيوان، کدام حيوان را بايد شکار کرد و کدام را رها، با چه روشي شکار کرد که حيوان کمترين درد را تحمل کند. خلاصه بگويم شکارچي جوانمردانه به سراغ طبيعت مي رود.

اما شکارکُش هيچ کدام را نمي داند و نمي خواهد که بداند، تفنگي در دست مي گيرد و هر چه در طبيعت مي بيند مي کُشد، مادر و توله را با هم مي زند، حيوان باردار را مي کُشد و جنين اش را … بگذريم، کم نيستند شکارکشاني که به جنگ طبيعت مي روند يا براي پول و گوشت و يا براي خودنمايي: حيوان را به بدترين وضع مي کشند و با بيشترين افتخار! سلفي مي گيرند…

از اصل مطلب دور نشوم، بناپور پس از مدتي همين شکارچي بودن را هم کنار مي گذارد و براي جمع آوري مجموعه اي از حيوانات به ويژه خزندگان کمر همت مي بندد. ماحصل تلاش ۴۰ ساله او موزه حيات وحش است که در منزل بنا کرده است.

صحبت را با او شروع مي کنم سخنان بناپور علاوه بر جذابيت حکايت از تجربه اي دارد به درازاي تک تک روزهاي سپري شده از عمرش. بناپور و امثال او سرمايه اند…

– به عنوان اولين سوال بفرماييد چرا محيط زيست برايتان مهم است؟ آيا اين همه هزينه کرد و باز کردن درب خانه به روي مردم نوعي سرگرمي براي شماست؟

من به طبيعت علاقه دارم و عمرم را به پاي آن گذاشته ام ولي برايم سرگرمي نيست دغدغه است، دل مشغولي است. بگذاريد واضح تر بگويم استان يزد عليرغم کويري بودن تنوع زيست محيطي بالايي دارد از کبک و هوبره تا کل و قوچ و يوزپلنگ آسيايي، با تخريبهايي که انسان در محيط زيست اين جانداران انجام داده، شکارهاي غير مجاز، تغييرات آب و هوايي و خشکسالي، آينده زندگي اينها در ابهام است، اگر فکري براي تنوع زيستي نکنيم با اين سرعتي که تخريب و از بين بردن طبيعت دارد طولي نخواهد کشيد که شاهد از بين رفتن نسل ديگر حيوانات باشيم همان بلايي که بر سر شير ايراني و ببر مازندران آمد سر گونه هاي زيستي اين استان هم خواهد آمد.

– راه علاج اين وضعيت چيست؟

گذشتگان ما رابطه عميقي با طبيعت داشتند اما نسل امروزي نگاه خصمانه به طبيعت دارد. اگر مردم آگاهي پيدا کنند نسبت به اين وضعيت بي تفاوت نخواهند بود. ببينيد آگاهي بخشي به مردم نجات بخش محيط زيست است مثلاً با توجه به تبليغات و آموزش هايي که به مردم منطقه بافق داده شده امروزه يوزپلنگ آسيايي که در کريدور زيستي بافق وجود دارد کمتر در معرض خطر است در حالي که در گذشته، مردم به دليل نااگاهي اين حيوان را شکار مي کردند.

– چقدر آموزش به نسل جديد را در حفاظت از محيط زيست موثر مي دانيد؟

تربيت نسل و آگاهي دادن به مردم مهمترين کاري است که بايد انجام بگيرد، بايد نگاه به طبيعت را اصلاح کنيم و اگر اين کار در سنين پايين فرهنگ سازي شود مي توان به آينده خوش بين بود. البته هر کسي در اين مسير سهمي دارد، سال ۵۴ در تهران سرباز بودم در بازار مولوي هر چه پول داشتم را کبوتر ياکريم يا همان بلبل خرما (حدود ۲۰۰ جفت) خريدم و در مناطق مختلف استان رها سازي کردم. يا در دوران دبيري به دانش آموزان لانه سازي پرندگان را آموزش مي دادم تا به جاي آنکه با تفنگ بادي به جان پرندگان بيافتند شرايطي فراهم کنند تا پرندگان به همزيستي با انسان عادت کنند. همچنين زماني چند نوجوان به منزلم آمدند که بچه روباهي را همراه داشتند و گفتند اين را براي ما خُشک کن!! آنها را به منزل دعوت کردم و ضمن پذيرايي و دادن اسکناس به هر کدام با صحبت فراوان راضي شان کردم روباه را آزاد کنيم، در نهايت با هم به منطقه اي رفتيم که روباه را در آنجا گرفته بودند و رهايش کردم. بايد نسبت به محيط زيست مان حساس باشيم.

آنچه امروز زندگي ما و ساير موجودات را تهديد مي کند عدم شناخت واقعي از طبيعت است، تخريبهايي که امروز شاهد آن هستيم طبيعت را عقيم خواهد کرد، به نظرم بايد از نسل جديد شروع کرد، احترام به طبيعت آموختني است:

دو صد گفته چون نيم گفتار نيست…

– چرا موزه را در خانه برپا کرده ايد؟

بنده تاکنون دوره هاي متعدد آموزشي در دانشگاه ها و مدارس و برخي از ارگان ها دولتي مثل محيط زيست و نظام دامپزشکي برگزار کرده ام. سواي اين دوره ها به منظور آشنايي بهتر مردم و مخصوصاً نسل جديد مکاني مورد نياز است که بتوان جانداران را به صورت زنده و يا تاکسيدرمي شده نشان داد خب با توجه به اينکه شهرستان موزه محيط زيست ندارد بنده اين کار را در منزل شخصي انجام مي دهم. البته تاسيس موزه منابع طبيعي از سال ۱۳۷۵ مد نظر بود و حتي در جلسه اي مسئولين آنرا مصوب کردند ولي ۲۰ سال گذشت و اقدامي انجام نشد…

بهرحال بنده با علاقه شخصي اين کار را انجام مي دهم و درب خانه ام به روي بازديدکنندگان باز است و اهالي منزل هم در اين زمينه با من همراه و هم نظر هستند ولي شهر به يک موزه منابع طبيعي نياز دارد و اي کاش مسئولين قدمي در اين راه بردارند.

– حضرتعالي در مجموعه تان، تاکسيدرمي حيوانات گوناگوني داريد دليل اين کار چيست؟

تاکسيدرمي تفريح يا انگيزه اي براي شکار حيوانات نيست، تاکسيدرمي يک روش علمي براي شناخت بهتر جانوران است، جانوراني که يا در حال انقراض اند يا شما به سختي مي توانيد آنها را در طبيعت از نزديک مشاهده کنيد. تاکسيدرمي مانند کتابي در يک کتابخانه است که به مراجعه کننده اطلاعات مي دهد و به همين دليل جهت آموزش بخصوص براي کودکان و نوجوانان کاربرد فراواني دارد.

– آيا حيوانات تاکسيدرمي شده را شکار کرده ايد؟

خير، اغلب اين حيوانات تلف شده يا در حال تلف بودند: مثلا هوبره هايي که تاکسيدرمي شده مربوط به يخبندان چند سال گذشته است که در آن سال تمام گياهان منطقه يخ زد و از بين رفت و اين حيوان براي يافتن غذا به روستاها حمله کردند و از يونجه هاي يخ زده خوردند، يخ زده اين گياه باعث مسموميت مي شود که باعث مرگ هوبره ها شد.

قربانيان سالک!

يا حدود ۳۰ سال قبل به منظور کوير زدايي در منطقه درختچه هاي زيادي از نوع ارتوپلکس کاشته شد اين گياه در مقابل بي آبي بسيار مقاوم است اما از طرفي ريشه آن جايگاه مناسبي براي زندگي موشها و ديگر جوندگان است. با رشد اين گياهان تعداد موشهاي منطقه بسيار زياد شد و به تبع آن پشه  ليشمانيا و بيماري سالک رواج يافت. براي مبارزه با سالک سمهاي مخصوصي در منطقه پخش شد و تعداد بسيار زيادي از اين موش ها بر اثر خوردن اين طعمه ها هلاک شدند اما اتفاقي که افتاد اين بود که روباه ها و عقابها هم از اين موشها خوردند و تلف شدند و محيط زيست منطقه آسيب جدي ديد. بنده دو تا از اين روباه ها را تاکسيدرمي کردم.

قرباني تصادف

يا بزمجه بزرگي که تاکسيدرمي شده قرباني برخورد با خودرو است. برخي ديگر از حيوانات نيز قرباني خرافات شده اند مثل جغد و بوتيماري که توسط مردم کشته شده بودند و من آنها را تاکسيدرمي کردم.

فلامينگويي که باتلاق گاوخوني تلف شده، درناي خاکستري که به خاطر تصادم با سيم برق تلف شده، شاهيني که در تعقيب يک کبوتر به شيشه منزلي برخورد کرده و همين طور قوي زيبايي که در يخبندان شديد به دليل خوردن يونجه يخ زده تلف شده از اين دسته اند.

البته براي تکميل نمايشگاه از شکار هم استفاده کرده ام مثل کَل پيري که اگر آنرا براي تاکسيدرمي شکار نمي کردم سال پاياني زندگي اش با مرگ تمام مي شد و در طبيعت اثري از او نبود.

– شما در ايجاد منطقه حفاظت شده مرور نقشي اساسي داشته ايد؟ الان وضعيت اين منطقه چگونه است؟

منطقه مرور از جمله مناطقي است که شامل گونه هاي مختلف حيات وحش است از جمله قوچ، ميش و کل که با توجه به شکار بي رويه جمعيت آن به شدت کاهش پيدا کرده بود. خانم ابتکار که در دولت اصلاحات نيز رييس سازمان حفاظت محيط زيست بود براي بازديد به استان آمده بود که پيشنهاد احداث منطقه حفاظت شده مرور را به ايشان دادم و با پيگيري فرماندار وقت، اين منطقه ممنوعه شد و در حال حاضر با همت مسئولين محيط زيست و زحمات شبانه روزي پرسنل آن شاهد حضور حدود ۲۰۰۰ کل و قوچ و نمونه هايي از کاراکال، گربه وحشي، سمور سنگي و انواع پرندگان شکاري و گرگ و … در منطقه هستيم.

– پر خطرترين کاري که تا کنون انجام داده ايد چه بوده؟

چندين سال قبل، کارگران در حين ساخت و ساز زمين هاي روبروي دانشگاه آزاد با مار عظيم الجثه اي روبرو مي شوند و فرار مي کنند. آتش نشانان به منطقه مراجعات مکرر داشتند ولي اثري از مار نبود. يکي دو ماهي براي يافتن اين مار تمام رودخانه قديمي و اطراف محدوده را زير و رو کردم تا تکه اي از پوست مار را پيدا کردم، متوجه شدم اين مار متمايز از مارهاي منطقه است و خيلي بزرگتر از آنهاست. روزي چراغ قوه به دست به يکي از غارهاي داخل رودخانه رفتم، تاريک بود چيزي مثل ريشه خار از سقف غار بيرون زده بود تا چراغ انداختم ناپديد شد و کمي خاک از سقف به زمين ريخت. از ديوار بالا رفتم و خودم را بين ديوار و سقف نگه داشتم ناگهان مار سر خود را از شياري بيرون آورد و با سرعت به سمتم آمد  دست انداختم و پشت گردن مار را گرفتم، مار از شيار خارج شد تازه فهميدم چقدر بزرگ است، به سرعت از پايين پا تا بالاي زانوم پيچيد چنان فشاري داد که حس کردم زانوم قطع شد… از سقف جداشديم و افتاديم پايين. مدام فشار مي آورد که رها بشه، سعي کردم خفه اش کنم… تقلاي من و مار خيلي طول کشيد حدود ۲۰ دقيقه، مدام فکر مي کردم کي مي تونه منو تو اين غار پيدا کنه! چشام داشت سياهي مي رفت واقعاً اشهدم رو خواندم که حس کردم پام داغ شد و جون گرفت ديدم مار شل شده از پام بازش کردم ولي نمي تونستم بايستم به هر طريقي بود از غار اومدم بيرون، دشتبان منطقه منو ديد… مار رو تو گوني کردم و با کمک دشتبان از رودخانه اومدم بالا. مار تا شب زنده بود و نزديک صبح از جراحت مرد. وزنش کردم ۲۸ کيلو بود با سه ونيم متر طول. شکمش رو باز کردم سه تا توله سگ خورده بود…

گرم صحبتيم که همراهش زنگ مي خورد از آن سو نشاني منزلي ميدهند که ماري در آشپزخانه پيدا شده؛ صحبت را خاتمه داده و از هم جدا مي شويم من سوي خانه و او سراغ مار…

ادامه دارد…

 

 

اخبار مرتبط

نظرات ارسال شده

  1. با سلام و خسته نباشید
    شاید درج این مطلب در این جا منافاتی نداشته باشد ولی خواهشمند است به مسئولین محترم بفرمائید یک فکری به حال این سگهای ولکرد بردارند شبانه در هر کوی میبد زنان و بچه ها علی الخصوص بعد از غروب آسایش نداشته و برای عبور و مرور بخصوص عابران پیاده با مشکل رو برو می باشد چراکه بعضی مواقع با خط حمله این حیوانات مواجه می شوند بیائید الاقل اینبار را تا حادثه ای رخ نداده به فکر چاره باشیم.از طرف جمعی از میبدیها

  2. با سلام و خسته نباشید از مصاحبه خوبتان و خبرگزاری صدای میبد

    به عنوان یک شهروند میبدی از پیگیری شما برای ایجاد پناهگاه حیوانات و محافظت از آن ها ممنونم ما به عنوان قشر تحصیل کرده می دانیم میزان تمدن یک جامعه از روی نوع رفتار مردمش با حیوانات هم مشخص می شود باید با حیوانات خداوند مهربان باشیم

    چه سگ و چه هر موجود دیگری
    از طرف جمعی از فرهیختگان میبدی

ارسال نظر